پشت سر ِ هر معشوق خدا ایستاده است!

 

پشت سر  هر معشوق خدا ایستاده است! و تو برای آن‌که معشوقت را از دست ندهی، به بالا نگاه نکن! چرا که ممکن است نگاهت بیفتد به خدا و او آن‌قدر بزرگ است که هر چیز نزد او کوچک جلوه می‌کند!

پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است! اگر معشوق ِ تو ساده است و کوچک و معمولی! و اگر عشق تو گذراست و تفنن و تفریح، خدا چندان کاری به کار تو ندارد! اجازه می‌دهد عاشقی کنی و جوانی! تماشایت می‌کند و می‌گذارد که شادی کنی و شادمانی! اما! هرچه در عشق ثابت قدم‌تر شوی و قاطع؛ خدا با تو سخت‌گیرتر می‌شود و مانع! هر قدر که در عاشقی عمیق‌تر شوی و پاک‌بازتر، و هر قدر که عشق خود ناب‌تر می‌شود و زیباتر؛ بیشتر از خدا بترس! چرا که خدا از عشق‌های پاک و عمیق نمی‌گذرد، مگر آن‌که آن را به نام خودش تمام کند!

پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است! هر گامی که تو در عشق برمی‌داری، خدا هم گام برمی‌دارد در غیرت! تو عاشق‌تر می‌شوی و خدا غیــورتر! و آن­گاه که گمان می­کنی معشوق چه دست­یافتنی شده است، وصل چه ممکن و عشق چه آسان، خدا وارد کار می­شود! خیالت را در هم می­ریزد و معشوق را در هم می­کوبد! معشوق  تو هر کس باشد و هر جا، خدا هرگز نمی‌گذارد میان تو و او (خدا) فاصله بیفتد! عشق تو را در هم می­شکند! و تو را نااُمید میکند! تو نااَمید می­شوی و نمی­دانی که چه نعمتی­ست و چه گوهری­ست این! از این­جا و از آن­جا! از این کس و از آن کس! از این چـیز و از آن چـیز! تو نااُمید می­شوی گمان می­کنی که عشق چه بیهوده کاری­ست! و برآنی که شکست خورده­ای و خیال می­کنی که آن همه شور و آن همه سرور و آن همه غرور را تلف کرده­ای و هدر! به باد داده­ای گوهر خود را و به عدم! اما! خوب که نظاره کنی: حتی قطره­ای از تو کم نشده! خدا همه را جمع کرده برای خودش و همه را گذاشته به حساب خودش!

و خدا به تو می­گوید: مگر نمی­دانستی پشت سـر هر معشوق خدا ایستاده است؟ این همه راه که آمده­ای برای من بود و خودم! و این همه رنج که برده­ای برای من بود و خودم! پس به پاس این همه رنج و این همه عشق؛ قلبت را، روح و راحت را و دنیای تو را وسعت می­بخشم و آرامش! و این ثروتی است که هیچ معشوقی ندارد تا به تو عرضه کند!

فردا! اما! باز تو عاشق می­شوی!

و نمی­دانی که: پشت سـرِ هر معشوق خدا ایستاده است!

«عرفان نظر آهاری»

 

گزارش تخلف
بعدی